از وقتی دارم اینجا تنها زندگی میکنم، کمکم دارم خودمو میشناسم!
تجربهی تنها زندگی کردن رو دارم، ولی خیلی فرق میکرد. هر از گاهی مهمونی کسی میاومد، مامان ممکن بود بیاد.
ولی اینجا کلاً هیچ کسی کاری به کار آدم نداره!
از این رو کاملاً همون کاری رو میکنی که خودت میخوای! و وقتی میبینی که چه کارایی داری میکنی، خودت رو بهتر میشناسی.
اینجا تازه فهمیدم که چقدر تنبلم! وای وای وای...
مورد اول: یه کشو خریدم خیلی وقت پیش (هفته اولی که اومده بودم اینجا). این کشو تو بسته بندیه و باید سر هم شه. مطمئنم که نیم ساعت هم کار نداره. ولی از همون موقع تو کارتنش کنار اتاق قرار داره. خیلی هم به یه کشو احتیاج دارم. اوایل که خریده بودمش، فکر میکردم که باید سر همش کنم، ولی الان دیگه کارتنش برام مثل دیوارای خونه شده! یعنی اصلاً وجودشو حس نمیکنم.
مورد دوم: لامپ اتاقم سه هفته پیش سوخت. تو خونه لامپ اضافی هم دارم (خریده بودم که اگه یه موقع یه لامپی سوخت...). ولی نمیبندمش. آخه کلاً با چراغ مطالعه کار میکنم. میزم تحریرم هم تو اتاق خواب نیست. فقط برا خواب میرم اونجا (حداقل از وقتی لامپش سوخته!)
مورد سوم: چند وقت پیش بهمون یه تقویم بزرگ دیواری دادن. این تقویم برنامههای دانشگاه و تاریخهای مهم رو نشون میده. چون تو خونه چسب ندارم، چسب نواری از تو آفیس چسبوندم پشت لپتاپ که وقتی خونه میرم تقویم رو بچسبونم به دیوار. این قضیه مربوط به یه ماه پیشه و هنوز چسبا به لپتاپ چسبیدهن. اونا رو هم دیگه متوجه وجودشون نیستم.
مورد چهارم: اینجا تو هال هیچ لامپی وجود نداره (راهرو بین هال و اتاق خواب یکی داره) برا همین حدود یه ماه پیش ( که هنوز خودم رو نشناخته بودم) یه لامپ ایستا گرفتم که بذارم تو هال که روشن باشه. اون شب وقتی از در خونه وارد شدم، اونو گذاشتم کنار در. هنوز تو پلاستیکش همونجاست!
ooon manAzere khooneye sa`adat abadet hamvare jeloye cheshmame :D
vali manazere injaa ro ke hanuz nadidi! :P