از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Thursday, January 31, 2008
چون است حال ...

Taghvim.org

اسم سایتیه که هر از گاهی بهش سر می‌زنم. وقتی که می‌خوام بدونم الان چندم آذره، یا چندم بهمن. یا اصلاً بهمن شده یا هنوز تو دی‌ایم.

آره، به همین راحتی! اتفاقاً پارسال هم به همین سایت سر می‌زدم!

پنجم آگوست، (الان چک کردم دیدم می‌شه چهاردهم مرداد) روزی بود که من اومدم اینجا، نزدیک شش ماه پیش. و بعد از حدود یک ماه، وقتی که بر حسب اتفاق دیدم که شهریور شده، فهمیدم که باید از این سایت استفاده کنم.

داستان مشابه داره در مورد فارنهایت و سانتیگراد، البته نه به اون سرعت رخ می‌ده. احتمالاً تا چند وقت دیگه برای پوند و کیلوگرم.

نکته اینجاست که اینا قسمتی از کاره که خیلی واضحه...


پانوشت: به قول مصطفی در حال انجام پروسه‌ی جا افتادن هستیم!


Monday, January 14, 2008
news

امروز اولین روز ترم جدید بود، و اما از اخبار:

امروز سر اولین جلسه‌ی کلاسی بودم که استادش نه تنها یه ربع زیادی نگهمون داشت، بلکه پونزده تا تمرین هم برای هفته‌ی دیگه داد! تمریناش هم آسون نیستن اصلاً!

امروز در مراسم چایخورون دور هم بودیم و هر کی می‌گفت تعطیلات رو چی کار کرده و ... یه دختر چینی که اون هم امسال اومده اینجا، گفت که از پیتسبورگ پیاده رفته نیویورک!!! اینو که گفت ما همه دهنمون باز مونده بود! یه هفته تو راه بوده و از کنار اتوبان پیاده حرکت می‌کرده. دو شب رو تو هتل و اینجور جاها خوابیده بود و بقیه‌ی شب‌ها رو خونه‌ی مردم! و از همه جالب‌تر اینکه تنهایی این کار رو کرده! خطرات جانی و اینکه ممکنه یا آدم احمق سر راهت سبز شه رو که بذاری کنار، سرما خودش مصیبتیه. چهار بار در طول راه پلیس جلوشو می‌گیره که چی کار داری می‌کنی و ...! وقتی می‌رسه نیویورک پنج ساعت اونجا بوده و بعد با اتوبوس برمی‌گرده. بهش که گفتیم چرا این کار رو کردی، می‌گفت می‌خواستم خودم رو در معرض خطر واقعی و مرگ قرار بدم. این روزا زندگی‌ها جوری شده که خیلی مرگ رو در کنارمون احساس نمی‌کنیم. خیلی هم از مردم تعریف می‌کرد که مردم پنسیلوانیا واقعاً آدم‌های مهربونی هستن و خیلی خوب برخورد می‌کردن و اینا.

ترم پیش سر کلاس ریاضی گسسته یه پسر بور قد بلندی که یه عینک ته‌استکانی هم به چشم داشت میومد. ولی از وسطای ترم دیگه ندیدیمش. سر امتحان آخر هم نیومد. رشته‌ش ریاضی بود و کلاً آدم عجیبی به نظر میومد. امروز در اولین روز سال دوباره زیارتش کردیم، البته یه فرق کوچیکی کرده بود، دیگه پسر نبود! بله، دختر بود.

Sunday, January 13, 2008
مرورگر اینترنت!

سهمت رو در خدمت به بشریت انجام داده‌ای اگر بتوانی:

ریشه‌ی اینترنت اکسپلورر (Internet Explorer) را چنان بسوزونی که دیگه رو هیچ کامپیوتری نشه پیداش کرد.

پانوشت: مگر اینکه تو بیل گیتس باشی!

Saturday, January 12, 2008
مصیبت

به نظر شما جمله بعدی چیه؟

پانوشت: به دست آوردن جمله سوم مدت خوبی وقت ازم گرفت (به عبارتی پوستمو کند)
Friday, January 11, 2008
اسکروچ

اطلاعات محمدحسین باعث شد که کارتون کریسمسی اسکروچ رو، با کمی تأخیر و این بار به زبان اصلی رو یوتیوب ببینم!

البته این بار کارتون رو بدون سانسور دیدم. شما هم اگه به هر دلیل نتونستین امسال کریسمس این کارتون رو ببینین، لینکش رو یوتیوب اینجا هست.

Thursday, January 10, 2008
Netflix

از دستاوردهای سفر کالیفرنیا اینکه به محض برگشتن به خونه عضو نت‌فلیکس (Netflix) شدم!

نت‌فلیکس یه شرکتیه که فیلم کرایه می‌ده. فیلم‌هاش همه رو دی‌وی‌دی هستن و کیفیتشون هم خیلی خوبه. می‌شه گفت هر فیلمی که فکرشو بکنین رو می‌شه توش پیدا کرد. ولی سبک و سیستم کاریش خیلی جالبه.

اینطوریه که برای عضو شدن باید ماهانه یه مقداری پول بدین و در مقابل پولی که می‌دین می‌تونین هر چی می‌خواین فیلم ازش بگیرین. البته انواع عضویت داره که میزان پولی که در ماه براش می‌دین متفاوته. مثلاً در نوعی از عضویت حداکثر می‌تونه یه فیلم پیش شما باشه و هر وقت این فیلم رو براش فرستادین، اون فیلم بعدی رو می‌فرسته. در نوع‌های دیگه‌ای از عضویت همیشه می‌تونه دو یا سه فیلم پیش شما باشه و بسته به نوع عضویت میزان پولی که در ماه می‌دین مشخص می‌شه. نکته‌ای که هست اینه که هیچ وقت جریمه‌ای بابت دیر پس دادن یه فیلم نخواهید داد، به خاطر اینکه یه فیلم رو هر چقدر بخواهید می‌تونید پیش خودتون نگه دارید (و خوب اینطوری دارین خودتونو از دیدن فیلمای دیگه محوم می‌کنین). نکته‌ی بعدی اینه که همه‌ی فیلماشو با فرست کلاس (First Class) پست می‌کنه و همین طور یه پاکت (که تمبر داره) هم برا شما می‌فرسته که شما لازم نباشه برای برگردوندن فیلم پولی بدین.

سیستم کار کردن باهاش کلاً اینترنتیه. یعنی یه وارد سایتش می‌شین و یه لیست از فیلمایی که دوست دارین ببینین اونجا درست می‌کنین. هر وقت یه فیلم رو بهش برگردوندین، فیلم بعدی لیستتون رو براتون پست می‌کنه و این کار تا زمانی که شما عضو اون شرکت باشین ادامه پیدا می‌کنه.

هیچ وقت پیش نمیاد که یه فیلمی دست یکی دیگه باشه، چون از هر فیلم کلی نسخه دارن، و هر فیلمی هم که وارد بازار می‌شه رو بلافاصله می‌خرن. یه سیستم پیشنهاد فیلم هم داره که با توجه به سلیقه‌ت و اینکه از چه فیلمایی که تا حالا دیدی خوشت اومده، سعی می‌کنه آدمای شبیه تو رو پیدا کنه و فیلمایی که ندیدی و حدس می‌زنه دوست داشته باشی رو بهت توصیه می‌کنه.

خلاصه سبب خیری شد که حداقل چند تا فیلم تو زندگیمون به صورت قانونی ببینیم!

پولش هم بد نیست (مثلاً اینی که من عضوم ماهی ده دلاره)، به نظر من با توجه به اینکه فیلم رو داریم با کیفیت عالی می‌بینیم، و مجبور نیستیم به بدبختی این‌ور اون‌ور دنبال لینک دانلود بگردیم، در مجموع می‌ارزه.

ولی همه‌ی این حرفا رو که بذاریم کنار، از ایده‌ی سازنده‌ی شرکت واقعاً لذت بردم!

Tuesday, January 8, 2008
رفتم سر کوچه

رفتم سر کوچه، یه پاکت سیگار بگیرم

رفتم اون دنیا، تا بمیرم

رفتم سر کوچه، یه پاکت سیگار بگیرم

رفتم اون دنیا تا بمیرم


رفتم جیگرکی، دو سه سیخ جیگر بگیرم

گفتش سگت چی؟ زنت چی؟ بچت چی؟


می‌شه یه مرده بود، تو بیمارستان

می‌شه یه مادرمرده، توی قبرستان

می‌شه یه مرده بود، تو تیمارستان

می‌شه یه قرص خورده، توی قبرستان


می‌شه داد زد: آهاااااااااااااااای مردم، کلاً به ...م


رفتم سرکوچه، یه پاکت سیگار بگیرم

رفتم اون دنیا تا بمیرم

رفتم جیگرکی، دو سه سیخ جیگر بگیرم

گفتش سگت چی؟ زنت چی؟ بچت چی؟


حالا ببینااااا، نمی‌ذارن مثه سگگگگگگ، کنار تو ...گی کنم

حالا ببیناااا، نمی‌ذارن مثه خوک، برای او بندگی کنم


رفتم سر کوچه، یه پک.


محسن نامجو، عبدی بهروانفر

پانوشت: نمی‌تونم آهنگشو اینجا بذارم.