از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Monday, January 14, 2008
news

امروز اولین روز ترم جدید بود، و اما از اخبار:

امروز سر اولین جلسه‌ی کلاسی بودم که استادش نه تنها یه ربع زیادی نگهمون داشت، بلکه پونزده تا تمرین هم برای هفته‌ی دیگه داد! تمریناش هم آسون نیستن اصلاً!

امروز در مراسم چایخورون دور هم بودیم و هر کی می‌گفت تعطیلات رو چی کار کرده و ... یه دختر چینی که اون هم امسال اومده اینجا، گفت که از پیتسبورگ پیاده رفته نیویورک!!! اینو که گفت ما همه دهنمون باز مونده بود! یه هفته تو راه بوده و از کنار اتوبان پیاده حرکت می‌کرده. دو شب رو تو هتل و اینجور جاها خوابیده بود و بقیه‌ی شب‌ها رو خونه‌ی مردم! و از همه جالب‌تر اینکه تنهایی این کار رو کرده! خطرات جانی و اینکه ممکنه یا آدم احمق سر راهت سبز شه رو که بذاری کنار، سرما خودش مصیبتیه. چهار بار در طول راه پلیس جلوشو می‌گیره که چی کار داری می‌کنی و ...! وقتی می‌رسه نیویورک پنج ساعت اونجا بوده و بعد با اتوبوس برمی‌گرده. بهش که گفتیم چرا این کار رو کردی، می‌گفت می‌خواستم خودم رو در معرض خطر واقعی و مرگ قرار بدم. این روزا زندگی‌ها جوری شده که خیلی مرگ رو در کنارمون احساس نمی‌کنیم. خیلی هم از مردم تعریف می‌کرد که مردم پنسیلوانیا واقعاً آدم‌های مهربونی هستن و خیلی خوب برخورد می‌کردن و اینا.

ترم پیش سر کلاس ریاضی گسسته یه پسر بور قد بلندی که یه عینک ته‌استکانی هم به چشم داشت میومد. ولی از وسطای ترم دیگه ندیدیمش. سر امتحان آخر هم نیومد. رشته‌ش ریاضی بود و کلاً آدم عجیبی به نظر میومد. امروز در اولین روز سال دوباره زیارتش کردیم، البته یه فرق کوچیکی کرده بود، دیگه پسر نبود! بله، دختر بود.