هر وقت چشمم به یه جدول یا نمودار میافته، بیاختیار کلی وقتمو سرش تلف(؟) میکنم.
دیروز تو معارفهی دانشکده یه جدول راجع به آمار متقاضیان و پذیرفته شدگان دکتری دادن. آمار نشون میده از 1187 نفری درخواست کردهن، 56 نفرشون قبول شدن و از این 56 نفر، 23 نفرشون اومدن. تو گرایش ما 101 نفر درخواست کردهبودن که 6 نفرشون قبول شدهن و از این 6 نفر، دو تاشون (من و آندره) اومدن.
در حال حاضر 131 نفر دانشجوی دکتری تو دانشکده هستیم و 13 نفر در این گرایش.
در ابتدای جلسهی معارفه رئیس دانشکده سخنرانی کرد که به گفتهی خیلیا درآمد سالانهش بیشتر از یک میلیون دلاره و مسافرتهاش رو با جت اختصاصیش میره! گفت ما اعتبار دانشکدهمون رو بر خلاف اکثر دانشکدههای دیگه از طریق رشتهی خوب MBA به دست نیاوردیم. رشتهی MBA ما خیلی رتبهی خوبی تو آمریکا نداره. ما تمام اعتبارمون به خاطر دانشجوهای دکتراست. برای همین این مقطع برای ما خیلی مهمه، کم دانشجو میگیریم، زیاد خرجشون میکنیم تا پرستیژ دانشکده با فارغالتحصیلای خوبش در دنیای آکادمیک بالا بره. گفت تقریباً تمامی شما قبل از فارغالتحصیلیتون درسی میگیرین که خودتون تنها شاگرد تو کلاس هستین و میانگین تعداد شاگردا سر هر کلاس کمتر از شش نفره. اینا همه خرجای سنگین برای ما داره ولی ارزششو داره، چون نمیخوایم با دانشجوی زیاد گرفتن کیفیت کارمون رو پایین بیاریم.
بعدش ریک، استادی که مسئول کارهای دانشجوهای دکتراست، صحبت کرد. ریک یه پیرمرد مهربونیه که به گفتهی دانشجوهاش تا ولش کنی رفته ماهیگیری! اصولاً سعی میکنه دانشجوهاش رو هم با خودش ببره. اون یه حرف جالب میزد، میگفت که اگه دلیلتون برای اومدن به دورهی دکتری یکی از این سهتاست دارین اشتباه میکنین:
اول: چون دکتری بالاترین مدرکیه که میشه گرفت و فقط آدمای باهوش میتونن بگیرن. شما هم چون آدم باهوشی هستین میخواین این مدرکو بگیرین.
دوم: اومدین اینجا ببینین چی دوس دارین و چه کاری میخواین بکنین.
سوم: دوس دارین زیاد چیز یاد بگیرین.
بعدش هم گفت که موفقترین دانشجوهایی که داشته دانشجوهایی بودن که دورهی دکتری رو ول کردهن (نه دانشجوهایی که فوقلیسانس گرفتن یا دکتراشونو تموم کردن). علتش رو هم این میدونست که کسی که برای دورهی دکتری قبول میشه، معمولاً از کسی که فقط برای دوره فوقلیسانس قبول میشه باهوشتره و یه آدم باهوش اگه وارد بازار کار بشه شانس موفقیتش بیشتره. کلاً هم گرفتن دکترا رو کاملاً معادل با کار آکادمیک و دانشگاهی به عنوان شغل آینده میدونست.
در مجموع میتونم بگم که بر خلاف ایران که سخنرانیهای مسئولان (هر کی که رئیس جاییه و مجبوره بیاد حرف بزنه) فوقالعاده کسل کننده و خواب آوره، اینجا اصلاً اینطوری نیست. حتی سخنرانی رئیس دانشگاه (کاملاً بر عکس سخنرانیهای دکتر سهرابپور رئیس شریف) کاملاً جذاب بود.
یه چیز دیگه که خیلی برام عجیب بود اینه: این 23 نفری که امسال دارن دورهی دکتری رو اینجا شروع میکنن رشتهای که قبلاً داشتن میخوندن اینجوریه:
هفت نفر اقتصاد یا بازرگانی
شش نفر رشتهی کامپیوتر (مثل مهندسی کامپیوتر، علوم کامپیوتر و ...)
دو نفر مهندسی صنایع
دو نفر روانشناسی
یه نفر آمار
یه نفر مهندسی مکانیک
یه نفر مهندسی مواد
یه نفر میکروبیولوژی
یه نفر زبان و ادبیات فرانسه (کرهایه طرف و تو کره هم خونده!) البته الان دیدم فوق لیسانسشو تو یه چیز مربوط گرفته.
یه نفر هم علم تصمیم (Decision Science) که منم نمیدونم چیه! ولی لیسانسشو همینجا بوده. ممکنه از این رشتههای مندرآوردی اینجا باشه!
کشورایی که من تا حالا تو دانشجوهای جدید (یعنی همین 23 نفر) دیدم اینا هستن:
ایران، هند، چین، تایلند، کره، روسیه، ایتالیا، فرانسه، آمریکا، اسرائیل، ترکیه
فعلاً همینا فقط!