الان که دارم این نوشته رو مینویسم تو فرودگاه پیتسبورگ، منتظر هواپیما هستم. پرواز حدوداً یک ساعت و بیست دقیقهی دیگهس. فقط میتونم بگم که امیدوارم سفر بعدی که میخوام برم، تنها کارت شناساییم پاسپورت ایرانیم نباشه! یه کارایی رو در جهت گرفتن کارت شناسایی ایالتی شروع کردهم.
خوب، برگردیم سر ادامهی خاطرات.
دومین شب اقامت در پیتسبورگ رو تو خونهی خودم خوابیدم. هوا واقعاً شرجی بود و اذیت میکرد. ولی اینقدر خسته بودم که تا سرم رو گذاشتم خوابم برد. فرداش، اول دانشگاه رفتم و مدتی رو تو سایت دانشکده به انتقال ایمیل گذروندم. بعدش ناهار خوردم. عصر با هرمز رفتیم اول موبایل رو درست کردیم (یعنی خواستیم به یارو پس بدیم و اونم اون کد ملی رو بهمون داد، ما برگشتیم خونهش و همه چی درست شد.) بعدش با هم رفتیم IKEA برای خرید. خیلی فروشگاه بزرگ و جالبی بود. اینطوریه که یه مسیر رو زمین با فلش مشخص کردهن که باید اونو دنبال کنی که از اول تا آخر فروشگاه رو ببینی. کلاً کارش فروختن وسایل خونهس، از نوع اسباب اثاثیه. مثلاً تخت و میز و صندلی و ... چیزاش اصولاً چوبیان و اینجوری که بقیه میگن قیمتاش خیلی بهتر از جاهای دیگهس. در اول فروشگاه مداد و کاغذ مخصوص برای خرید گذاشتهن. در طول مسیر دیدن اجناس، اکثر اونا رو خیلی خوشگل و مرتب (مثلاً به آرایش یک اتاق) کنار هم چیدهن که مشتریا خوششون بیاد. روی هر جنسی دو تا عدد نوشته شده که یکی شمارهی راهرو و اون یکی شمارهی قفسهی اونه. تا اینجای کار هنوز نمیدونی که این دو تا عدد چه معنیای میدن. فقط از هر چیزی خوشت اومد و قیمتش مناسب بود، و میخواستی بخریش، باید این دو تا عدد رو، رو اون کاغذی که داری بنویسی. بعدش که فروشگاه تموم شد خود به خود وارد انبار میشی. اول انبار چرخ دستی برای جابهجا کردن جنسها گذاشتهن. حالا روبهروت یه عالمه راهرو میبینی که شماره گذاری شدهن و هر کدوم کلی قفسه دارن. وقتی بری به راهرو و قفسهای که شمارهشو نوشتی، اون جنسی که میخواستی اونجا به صورت بسته بندی شده گذاشته شده. کاری که باید بکنی اینه که همهی چیزایی که میخوای رو جمع کنی (بعضاً میتونه خیلی سنگین باشه یک جعبه) و بذاریشون رو چرخ دستی و بری تو صف صندوق. این قسمت کار دقیقاً مثل فروشگاههای زنجیرهای ایران (مثل شهروند یا رفاه) است. و بعد باید ببری بذاری تو ماشین و بری. البته ما مجبور بودیم که بگیم برامون بیارن، چون اصلاً تو ماشین جا نمیشد. وقتی گفتیم، گفتن که فلان روز باهاتون تماس میگیریم و میآریم. تازه برا همین آوردن با تأخیر حدود نود دلار پول گرفتن! البته اگه عجله داشتی میتونستی یه رقم نجومی پول بدی که همون روز بیارن. کلاً قضیه همینه اینجا، هر جا که سر و کارت به نیروی انسانی میافته، با ارقام عجیب غریب روبهرو میشی.
بعد از IKEA رفتیم Walmart که همون نزدیکی بود و ظاهراً در سرتاسر آمریکا خیلی معروفه. قیمتاش واقعاً کم بود. مثلاً من یه ماکروفر جنرال الکتریکز رو با سی و پنج دلار خریدم. کلاً وسایل الکترونیکی خیلی ارزونه اینجا. خلاصه اینکه اون شب تا هرمز من رو رسوند خونه ساعت از دوازده شب گذشتهبود. وقتی رسیدم اول کمی با موبایلم تو youtube چرخ زدم و بعد بیهوش شدم! کلاً از مقاومت این مدلی در مقابل خواب خیلی خوشم میآد. ولی فردا صبحش که باید زود بیدار شم...
این بود داستان دومین روز و یکی از پرکارترین روزهام تا حالا تو پیتسبورگ.