از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Wednesday, August 22, 2007
قاطی پاتی

خوب الان خونه هستم به لطف خدا. اون پروازی که کنسل شد رو با یه پروازی که نیم ساعت بعد از اون پرواز می‌کرد جایگزین کردن. بنابراین چیزی که من داشتم فقط نیم ساعت تأخیر بود.

امشب برای اولین بار با سیستم لباسشویی اینجا کار کردم. البته الان لباس‌ها تو خشک‌کنه. منم به شدت خوابم می‌آد ولی چاره‌ای نبود.

وااااای که هیچ چیزی الان به اندازه‌ی درگلستانه نمی‌چسبه! واقعاً دستت درد نکنه علیرضا.

مایکروفر رو هم امشب افتتاح کردم. با نیمرو! خیلی چسبید. وقتی خونه رو تحویل گرفتم گازش درست نبود. دوشنبه‌ی هفته‌ی پیش زنگ زدم که گاز کار نمی‌کنه. گفتن گزارش می‌دیم. حالا فردا باید زنگ بزنم ببینم چه مرضشونه که هیچ کاری نمی‌کنن.

امروز صبح رفتم کنفرانس Random/Approx ولی در حد انتظارم نبود. خیلی آدمای کمی اونجا بودن. در حقیقت کسایی که بودن تقریباً همشون یا ساکن پرینستون بودن یا اینکه باید مقاله‌شونو ارائه می‌کردن. کلاً کنفرانس خیلی تاپی محسوب نمی‌شه. محسن بیاتی هم اومده بود که مقاله‌شونو ارائه کنه. بعدش با اونو محمدحسین تو یه رستوران هندی ناهار خوردیم. غذاش بد نبود. محسن بیاتی کاملاً لهجه‌ی اصفهانیش رو حفظ کرده بود و به تأیید محمدحسین حتی انگلیسی رو هم تا حدی به همین لهجه صحبت می‌کرد.

آره دیگه... این بود افکار پراکنده و آخر شبی من! فردا قراره که با آندره بریم SSA و یه نامه بگیریم که ما نمی‌تونیم SSN (Social Security Number) یا همون کد ملی اینا رو بگیریم. بعد این نامه رو با یه نامه از دانشگاه ورداریم ببریم برای گرفتن کارت ایالتی پنسیلوانیا.

امیدوارم کارا خوب پیش بره.