یکی دو ساعتی رو یه مسئله فکر کرده بودم. حل نمیشد. بلاخره رفتم بخوابم. وقتی خوابیدم، (مطمئن نیستم که کامل خوابم برده باشه) دیدم سر کلاسم و معلم اومد سر کلاس. طبق معمول اول پرسید: "سؤالی نیست؟". منم گفتم: "من سؤال دارم!".
من: این تمرینایی که دادین هیچ ربطی مثالهایی که سر کلاس حل شده نداره.
معلم: چرا؟
من: مثالهایی که سر کلاس حل کردین همشون این شکلیان... (شروع کردم به توضیح دادن)
معلم: خوب؟
من: ولی تمرینا اصلاً شبیه اینا نیستن!
معلم: مثلاً کدوم یکیشون؟
من: (شروع کردم به توضیح دادن صورت مسئلهای که نمیتونستم حل کنم.)
وسطهای توضیحم که شد، دیدم این که حل میشه! کلی ضایع شدهبودم. میدونستم که تا توضیحم تموم شه، میگه این که فلان جوری حل میشه.
در این حین یه دفعه از خواب بیدار شدم! چند دقیقه بیشتر از خوابیدنم نگذشته بود. سریع راه حل رو چک کردم دیدم درسته!
iiiin ta`asiiirAte hamooon por khAbie akhare haftasta, banabariiin diige khejalat nakesh :D