امروز استاد درس گراف اول کلاس اعلام کرد که امتحان پایانی این درس به صورت ببرخونه (Take Home) برگزار میشه. در ادامه اضافه کرد که حق هیچ گونه صحبت کردن با همدیگر در مورد مسئلهها رو ندارید. مسئلهها را بعد از ظهر جمعهی هفتهی دیگه میده و صبح دوشنبه میگیره.
بعد از این که کلاس تموم شد، تو یه مکان نسبتاً شلوغ (که خیلی از استادا هم بودن) یه چینی که همرشتهایمه (کلاً چهار نفریم، من، یه ایتالیایی، یه چینی و یه آمریکایی) اومد و
گفت که: "تو با صحبت کردن در مورد مسائل مشکلی داری؟"
اول فکر کردم اشتباه میشنوم. گفتم: "منظورت چیه؟".
گفت: "شما تو ایرانی چی کار میکردین؟".
گفتم من تو ایران هیچ وقت امتحان خونهببر ندادم، ولی مطمئن شدهبودم که منظورش چیه.
گفت: "منظورم اینه که برات مسئلهایه اگه در مورد مسئلهها صحبت کنیم؟".
گفتم: "منظورت همون مسئلههاییه که استاد گفت حق ندارین در موردشون باهم صحبت کنین؟"
گفت: "آره، ولی میخوام بدونم که تو حرف استاد رو جدی میگیری؟"
گفتم: "یعنی میخوای صحبت کنیم در مورد مسئلهها؟". میخواستم به صورت رک از دهنش بکشم!
گفت: "آره، ما جمعه مسئلهها رو میگیریم، یه شب روش وقت میذاریم، شنبه یه جایی قرار میذاریم و در مورد اونا با هم صحبت میکنیم."
گفتم: "ولی من ترجیح میدم این کار رو نکنم!". رنگش پرید وقتی اینو گفتم!
بعد دلم به حالش سوخت، خلاصه یه جوری رفتار کردم که احساس نگرانی نکنه.
بعد به آندره گفتم: "تو چیه نظرت؟"
آندره گفت: "اینجا خیلی شلوغه، بیایین بریم یه جایی که کسی نباشه!"
خلاصه سه تایی رفتیم یه جای خلوت! آندره که دیگه خیلی باحال بود! بازم به این چینیه که شجاعتشو داشت یه راست حرفشو بزنه!
آندره گفت: "من خودم اصلاً از این کار خوشم نمیآد و دوس ندارم این کار رو بکنم، ولی به شرایط هم بستگی داره. مثلاً اگه ببینم خیلی وقت گذشته و هیچی نتونستم حل کنم، اون وقت ترجیح میدم با بقیه راجع بهش صحبت کنم! ولی فکر میکنم که امین مثل من نیست و سختگیر تره."
من هم خیلی قاطع گفتم: "من به هیچ وجه حاضر نیستم این کار رو بکنم، حتی اگه هیچ کدوم از مسئلهها رو نتونم حل کنم و مجبور شم برگهی سفید تحویل بدم!"
شرایط طوری شده بود که شک کردم اونا فکر کنن که چون من درسم بهتر از اوناست نمیخوام باهاشون مشورت کنم. تقریباً مطمئنم که این فکر تو ذهنشون اومدهبود.
آخر اینو گفتم که هم ترسشون بریزه و هم دیگه فکر بد راجع بهم نکنند: "میدونم که این خلاف رسم دوستیه ولی دینم بهم اجازه نمیده که این کار رو بکنم."
جملهای که از وقتی اینجا اومدهم خیلی استفادهش کردم!
--Samira.
aakhe dinam mage gheir az in mige?
baraye har doye un admaa vazeh bud ke in kaar, kaare badie, va midunestan ke baraye naf'e khodeshun daran ye kare gheire akhlaghi mikonan.
to anonymous:
baazam migam, dini ke man besh mo'taghedam behem in ejaza ro nemide, shoma ro nemidunam.
to Pegah: dige har chize badihiyi ro ke nabayad begam!
to Vahid:
khoda ro shokr ye nafar mifahme chi migam...