از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Sunday, October 14, 2007
یکی از خوانندگان وبلاگ من

از وقتی که کامنت‌دونی وبلاگ رو برداشتم، خیلی‌ها اعتراض کرده‌ن. بعضی‌ها هم فکر کردن که کامنت اونا باعث شده من درشو ببندم. چند نفری هم خوندن کامنت‌های خوانندگان وبلاگ من شده بوده تفریحات سالمشون!

ولی امروز یه نفر بهم یه کامنتی زد که واقعاً حیفم اومد نخونین! (من شخصاً خیلی خندیدم) کامنت به پی‌انگلیش نوشته شده بود، یه چندتایی هم غلط تایپی داشت، به غیر از اون‌ها، این متن دقیق نامه‌ست (امیدوارم شما هم لذت ببرین!):


همون موقع که ایمیلتو تو گروپ Apply Abroad دیدم، فهمیدم که از این بچه شریفیای گنده دماغی! آخه ایمیلتو با یه جمله‌ای مثل این شروع کرده بودی: "...اگر چه از جو اینجا خوشم نمیاد ولی برای اینکه تو آرشیو بمونه می‌نویسم..." !!!!

بعد هم با دیلیت کردن کامنت‌های وبلاگت نشون دادی چقدر خودخواهی، بعدترها هم که اصلاً بلاک کردی و نذاشتی دیگه کسی حرف بزنه ثابت کردی که چقدر انتقاد پذیری!!!!!

احیاناً در جواب ایمیلم یه دهن کجی‌ای می‌کنی یا چند تا درشت بارم می‌کنی یا کمی با کلمات بازی می‌کنی و توجیه‌کاری‌ای چیزی!

ولی من فقط اومدم اینجا که بگم:

تو که اون اس‌ام‌اس رو که مضمونش یه جورایی بر می‌گرده به وطن‌پرستی (این که آرزو می‌کنه یه روز بیاد که همه‌ی زن‌های ایرانی به فضا رفته باشن! شایدم آرزو می‌کنه دیگه هیچ زن ایرانی رو کره‌ی خاکی نباشه و همه به فضا پرت شده باشن!!!!!) تو وبلاگت نقل قول می‌کنی، چرا یه عکس از انوشه انصاری نذاشتی که پرچم ایران رو لباسش دیده بشه؟!!!!!! راستش اون پرچم US خیلییییییییییییییییییییی تو ذوق می‌زنه.

ریگاردز