از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Monday, October 29, 2007
مایه ی حیات

حدوداً دو هفته‌ای می‌شد که حال فیزیکیم زیاد خوب نبود. همش می‌خوابیدم، همش کسل و بی‌حال بودم. مغزم درست کار نمی‌کرد، سرم زود درد می‌گرفت و خیلی زود احساس خستگی می‌کردم.

امروز ظهر از خواب بیدار شدم، رفتم خرید، برگشتم خونه. هنوز چند دقیقه‌ای از درس خوندن نگذشته بود که دوباره به شدت احساس بی‌حالی و خستگی کردم. رو مبل دراز کشیدم و کافی بود چشمم رو ببندم که خوابم ببره. فکر می‌کردم که آخه چی شده که اینجوری شده. تا الان اونو به حال روحیم نسبت می‌دادم و فکر می‌کردم که چون کمی از نظر روحی خسته هستم اینجوریه، ولی امروز از نظر روحی هم کاملاً سر حال بودم.

بلاخره جواب این معما پیدا شد.

من از وقتی اومدم اینجا (تقریباً سه ماهی می‌شه) اصلاً دیگه چای نمی‌خورم، ولی تا دو سه هفته پیش که هوا هنوز خیلی گرم بود مرتب آیس‌تی می‌خوردم. ولی از دو هفته پیش آیس‌تی قطع شده بود و از چای هم همچنان خبری نبود. این بود جواب ساده‌ی این معما. و البته اینجا باید به خودم بگم: ای معتاد بدبخت!

خلاصه سریع به سمت کابینت‌های آشپزخونه رفتم، مطمئن بودم که روزای اول که اومدم اینجا چای خریدم، ولی هرچی می‌گشتم خبری نبود. فشار خستگی بیشتر و بیشتر می‌شد تا بلاخره لباسامو پوشیدم که همه‌ی راه رو دوباره تا فروشگاه فقط برای خریدن چای برگردم! البته خیلی نیست، حدود بیست دقیقه پیاده‌روی...

وقتی از در آپارتمان اومدم بیرون (هنوز از مجتمع خارج نشده‌بودم) یه بسته پستی بزرگ دیدم که نزدیک صندوق‌های پستی گذاشته. کاملاً اتفاقی رفتم روشو بخونم ببینم مال کیه. بدیهی بود که مال من نیست. چون کسی برای من یه کارتن به اون بزرگی نمی‌فرسته. خودم هم نمی‌دونم برا چی رفتم اسم صاحب بسته رو بخونم. یه هو دیدم! ااااااااا! اسم آندره روش نوشته! یه لحظه گیج شده بودم. آخه بسته‌ی آندره اینجا چی کار می‌کنه! آدرس روشو خوندم، دیدم آدرس آندره‌س. حالا دیگه فهمیده بودم قضیه چیه.

آدرس من اینه: 222 Melwood Ave Pittsburgh PA 15213 (Apt 101)

و آدرس آندره اینه: 222 Morewood Ave Pittsburgh PA 15213

و پستچی گرامی آدرس رو اشتباه آورده و بسته رو اونجا ول کرده رفته!

از یه طرف از خوش‌شانسی آندره مبهوت بودم، از یه طرف از سیستم قاطی پست اینجا. آخه اینجا همه کارشون رو با پست انجام می‌دن و همه چی رو با پست رد و بدل می‌کنن. اون وقت همچین اشتباهی، فاجعه‌س...

خلاصه به آندره زنگ زدم، وقتی بش گفتم باورش نمی‌شد که. بعد اون هم اومد فروشگاه، چند بسته از انواع چای خریدم، اون هم کمی چیز میز خرید اومدیم خونه که بسته‌شو بهش بدم...

خلاصه اینکه یه چای‌دارچین حسابی امشب زدم جاتون خالی، هنوز که چهار و نیم صبحه خوابم نمی‌بره!


پانوشت: من علی‌رغم علاقه‌ی خیلی زیاد، نباید قهوه و نسکافه و ... بخورم!