من روز به روز دارم با این رسم بیتعارف بودن آمریکاییها بیشتر حال میکنم!
خیلی موقعها تو ایران، طرف وقتی داره تعارف میکنه و مثلاً یه پیشنهادی به یکی میده، خودش هم واقعاً نمیدونه که دلش میخواد طرف مقابلش تعارف رو قبول بکنه یا نه! فقط میدونه که اگه تعارف نکنه زشته. حالا این وسط سناریوهای خیلی بد و عجیب غریبی میتونه پیش بیاد که همتون تا حالا بارها تجربهش کردین.
وقتی به شما تعارفی میشه، شما خواه ناخواه اونو به حساب تعارف میذارین و میگین نه. بعد اگه طرف بس کرد، خوب یعنی واقعاً تعارف بوده. ولی اگه طرف بس نکرد چی؟ اون وقت ممکنه طرف خیلی تعارفی باشه (و یه بار تعارف رو کم و بیاحترامی بدونه)، یا ممکنه که واقعاً دلش بخواد که شما اون پیشنهاد رو قبول کنین.
حالا تکلیف شما چیه؟ شما احتمالاً جنبهی احتیاط رو رعایت میکنین و بازم میگین نه! بعد اگه اون اصرارش بیشتر شد چی؟
حالا اینجا دو حالت وجود داره، یا شما واقعاً دلتون میخواد که دعوتشو قبول کنید یا نه. اگه دلتون بخواد، باز هم با شک قبول میکنید (چون ممکنه که اون فقط قصدش تعارف بوده باشه) اگه هم دلتون نمیخواد. طرف فکر میکنه که شما دارین تعارف میکنین و میگین نه. برا همین بیشتر و بیشتر اصرار میکنه، تا یه موقعی کلافه میشین، یا خجالت زده میشین و قبول میکنین!
حالا اینایی که گفتم حالتهای خیلی ساده و ابتداییش بود. خودتون احتمالاً خیلی خوب میدونین که قضیه میتونه خیلی بدتر از اینا هم بشه.
(به طور خلاصه، این موجود عجیب و غریب و رسم احمقانه به اسم تعارف، یه نویز خیلی قوی و اساسی در روابط بین انسانها ایجاد میکنه که میتونه هر گونه عاقبتی داشته باشه)
حالا زندگی بدون تعارف رو تصور کنین: اگه بدونی که طرفی که داره یه پیشنهادی بهت میکنه تعارف نمیکنه. و بدونی که تو فلان شرایط مجبور نیستی الکی تعارف کنی... فقط در صورتی پیشنهادی میدی که از ته دلت میخوای، و وقتی اون پیشنهاد رو میدی، طرف مقابل هم میدونه که این یه تعارف نیست و تو از ته دل داری اون پیشنهاد رو میدی. برا همین مجبور نیست علی رغم میل باطنیش بگه نه.
چقدر زندگی بهتر میشه! نه؟!