از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Tuesday, October 2, 2007
تحقیق

بلاخره بعد از این ور اون ور کردن بسیار، رفتم پیش راوی (Ravi) چند روز پیش. البته طبق قرار قبلی.

خلاصه گفتم که می‌خوام از خودم ریسرچ در وکنم! (البته قبلاً ایمیلی بهش گفته بودم.)

اونم پرسید که درسا چطوره و خونه زندگی چطور و از این حرفا...

خلاصه آخرش رفت سر اصل مطلب. گفتش که: "من در سالی که در پیشه، تا قبل از تابستون سرم خیلی شلوغه و فکر نمی‌کنم که بتونیم هفته‌ای بیشتر از یک ساعت و نیم جلسه داشته باشیم. اواسط بهار به مدت یک ماه می‌رم ژاپن که اون موقع نمی‌تونیم جلسه داشته باشیم. گرچه اگه بودم هم نمی‌تونستم خیلی وقت بذارم چون تو FOCS Program Committee هستم. ولی بعد که برگشتم برنامه‌م تو تابستون خالیه و می‌تونیم جدی‌تر کار کنیم! اینها محدودیت‌های منه. قرارهامون روزهای دوشنبه و چهارشنبه نمی‌تونه باشه چون کلاس دارم، ولی پنجشنبه یا جمعه خوبه."

انتظار شنیدن اینجور حرفا رو نداشتم! که مثلاً از الان بگه که از وسط مه تا وسط ژوئن می‌خواد بره مسافرت!

بعدش اینجوری شروع کرد: "سه تا پروژه دارم که موضوعاتشون رو بهت می‌گم، تو انتخاب کن"

"اولی که براش پول دارم و مسئله دقیق تعریف شده، می‌دونیم هم که با چه متدی می‌خوایم حلش کنیم، یه پروژه‌ی بیولوژیه"

منو می‌گی، مونده بودم! از کامپیوتر پا شدم اومدم بیزینس، فقط همینم مونده که پروژه‌م بشه بیولوژی!

خلاصه یه توضیحاتی داد در مورد مسئله‌ای که قراره حل بشه، و اینکه اندازه‌ی مسئله خیلی بزرگه و روشی که می‌خوان حلش کنن، و اینکه چطوری این تو درمان بیماری‌ها می‌تونه کمک کنه، و اینکه چرا این پروژه برای شرکت‌های داروسازی این‌قدر مهمه و ...

دومین پروژه‌ش چیز جالبی به نظر می‌اومد. قضیه اینه که در عمل مسئله‌های داینامیک خیلی خیلی بزرگی پیش می‌آد (تو بازار، برای یه شرکت) که حل کردنشون از نظر محاسباتی خیلی زیاد طول می‌کشه. تکنیک‌های خیلی زیادی از ده، پونزده سال پیش تا حالا برای حل کردن سریع اینا ابداع شده. اینا می‌خوان با یه دید جدید که کمی برام توضیح داد این مسئله‌ها رو حل کنند. برا این پروژه هنوز پول نداشت، ولی پیشنهادنامه‌شو نوشته بود که برا آی‌بی‌ام بفرسته. یه مقاله هم بهم داد که در این زمینه بخونم.

سومین پروژه که از همه به نظرم جالب‌تر اومد، هنوز نه مسئله‌ای داره، نه پروژه‌ای در کاره. قضیه اینه که یه فیلد جدیدی به نظرش رسیده و فکر می‌کنه که بشه توش کار کرد، برا همین یه کنفرانس راه انداخته آخر هفته‌ی دیگه، که یه نفر از یاهو، یه نفر از ‌ای‌بی (eBay) و یه نفر از گوگل (فکر کنم این یکی ایرانیه) میان تو دانشکده صحبت کنن. خود راوی تصمیم داشت که اونجا بتونه مسئله‌هاش رو تعریف کنه. خلاصه این یکی نه مسئله‌ای داره هنوز، نه پولی!

آخرش، یه خورده هم از فیلم طعم گیلاس که جدیداً دیده بود برام تعریف کرد، حال کرده‌بود با فیلمه!

من گفتم که فعلاً نمی‌تونم بین اینا انتخاب کنم، خلاصه قرار شده یه چیزایی رو بخونم و خبرش کنم. آخرش که داشتم می‌رفتم گفت: "اگه اصلاً از اینا خوشت نیمد، بیا مسئله گراف بهت بدم! ولی من تلاشمو می‌کنم که بفرستمت تو یکی از این سه تا!"

بنده خدا، الان سه تا دانشجو داره، یکی از یکی تئوری‌کار تر!

حالا فعلاً منتظرم تا آخر هفته‌ی دیگه ببینم چی می‌شه، تا اون موقع هم دارم یه خورده چیزمیزای اون دو تا پروژه‌ی دیگه رو می‌خونم.

4 Comments:
Blogger Unknown said...
افرين امين جان

Anonymous Anonymous said...
Che esme bahali dare in aghahe.
adam yade shahrzade ghesegoo miofte.
Dar zamn man razi naboodam ke bade in hame sal ba ham noono namak khordan dar kamale ehsase Diktatory, Commente mano hazf koni.
;)

Blogger Amin said...
to Hamed:
man ke commente to ro paak nakardam! in yeki dige taghsire blogger-e!

Anonymous Anonymous said...
موفق باشی... یعنی حالا حالاها ایران نمیای؟ راستی یادت باشه دعوت منو راجع به وطن قبول نکردی