از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Saturday, December 8, 2007
معمای حل شده

همیشه تو خوابام یه منظره‌ای رو می‌دیدم که نمی‌دونستم کجاست. مکان کاملاً آشنا بود، و دیگه از بس تو خواب دیده بودمش آشناتر هم شده بود. ولی نمی‌دونستم از کجا اومده.

فقط خواب‌هایی که با دلهره و ناراحتی همراه بود ممکن بود تو اون مکان اتفاق بیفته. البته به مرور زمان و هر چی بیشتر گذشت اون مکان تو خواب‌هام کمتر و کمتر شد. و خوب فکر کنم که الان دیگه کمتر از سالی یه بار اونجا رو تو خواب می‌بینم.

بلاخره چند روز پیش فهمیدم که اولین بار اونجا رو کجا دیدم!

مکانی که دارم در موردش صحبت می‌کنم یه حمومه. حدود شونزده هفده سال بود که خواب اونجا رو می‌دیدم ولی نمی‌دونستم اولین بار کجا دیدمش! به صورت کاملاً اتفاقی، یعنی اصلاً نمی‌دونم چه جوری شد، ولی یه دفعه بهم احساس: "آهاااااااااااا!!!" دست داد! آره، اون حموم مال فیلم حسن کچله.

اونجا رو یه بار تو بیداری و بعدش بارها و بارها تو خواب دیدم. سریع رفتم سر اینترنت، و دوباره همون مکان رو تو بیداری بعد از سال‌ها دیدم.

خونه‌ی دایجون مهدی بودیم (خونه قبلیشون). اون موقع فقط اونا ویدئو داشته‌ن. یادش به خیر، کلی چیز مهمی بود ویدئو. تو یه کیف سامسونت، یه جا قایمش می‌کردن و هر وقت قرار بود فیلمی باشه، در می‌آوردن وصلش می‌کردن. کلاً ویدئو ممنوع بود و یادمه که حمل و نقلش مثل قاچاق می‌موند. این زمان همون زمانیه که که نوار کاست رو باید تو ماشین قایم می‌کردن.

پانوشت: اون موقعی که اون فیلم رو دیدم کلی جاهاش کاملاً برام بی‌معنی و نامفهوم بود. بعداً که بزرگتر شدم هر از گاهی یکی از اون جاهای نامفهوم به صورت اتفاقی یادم میومد. مثلاً، در یکی از آخرین صحنه‌های فیلم، وقتی حسن کچل می‌ره که همزاد عمرشو بگیره، همزاد می‌گه که عمر تو دیگه مال خوت نیست، مال اونیه که پشت اون درخت وایساده (چلگیس پشت درخت بود). برای من اون موقعی که فیلم رو دیدم اصلاً این جمله قابل درک نبود. پیش‌دانشگاهی که بودم یه دفعه خود به خود این صحنه یادم اومد، و اون موقع جواب ابهامم رو بعد از حدود پونزده سال گرفتم!