یکشنبه شب رفتیم تماشای یه مسابقهی کشتیکج!
هر چند بلیط مجانی به علاوهی پذیرایی خیلی خوب اونجا در این رفتن بیتأثیر نبود، ولی دلیل اصلی رفتنم حضور قهرمان محبوب دوران بچگیم بود.
فکر کنم حدود پونزده سال پیش بود که خیلی با علاقه کشتی کج دنبال میکردم. اون موقع طرفدار پر و پا قرص The Undertaker بودم و خوب اون هم همیشه میبرد و همه رو میزد. این داستان ادامه داشت تا یه زمانی حس کردم که اینا واقعی هم رو نمیزنن. اول شک کردم، بعد با دقت بیشتری نگاه کردم و مطمئن شدم. از اون به بعد دیگه مسابقات رو تماشا نکردم.
جالبه برام که خیلی از کسایی که این مسابقات رو دیدن یا میبینین نمیدونن که کاملاً یک نمایشه. یعنی آدما با سناریوی قبلی میرن تو میدون، و طبق برنامه هم رو کتک میزنن. ضربات مشت و لگدشون بعضاً محکمه، و مثلاً یه آدم عادی اصلاً نمیتونه اونا رو تحمل کنه، ولی ضربات اساسیشون (مثلاً از بالا میپرن رو سر یکی) کاملاً نمایشیه. اگه شما از اون دسته آدمهایی هستین که فکر میکنین اینا واقعیه، اینجا رو بخونین.
ولی خوب علیرغم حرفهای بالا، بدم نمیاومد که برم و یادی از اون زمانا بکنم. خیلی جالب بود برام که سالن کاملاً پر شده بود! و کسایی که برای تماشا اومدن بچه نبودن، همه آدمای بزرگسالی بودن که با پلاکاردها و لباسهای مخصوص کشتیکجگیرهای محبوبشون اومدهبودن و تو صف وایساده بودن که وارد ورزشگاه شن. اینا آدمایی بودن که مبلغی بین سی دلار تا صدوپنجاه دلار پول داده بودن که بیان بازی رو از نزدیک تماشا کنن و در تمام طول مسابقه، آرتیست مورد علاقهشون رو با صدای بلند تشویق میکردن. آدم وقتی این جماعت رو میبینه، دیگه براش عجیب نیست که جورج بوش رئیس جمهور آمریکا باشه.
حالا در مورد خود مسابقات هم یه چیز جالب بگم. حدود چند سال پیش یه نفر (یکی از آرتیستها) تو این مسابقات کشته میشه. خوب خیلی عجیب بوده، چون با حرکات نمایشی هم رو میزنن. بعد که بررسی میشه، قاتل (اون آرتیست دیگه) قبل از مسابقه دراگ (Drug) مصرف کردهبوده. از بعد از اون جریان همیشه قبل از مسابقات از این موجودات تست الکل و دراگ میگیرن و حدود چهار سال پیش، یازده نفر رو از مسابقات اخراج میکنن.
شیوهای که شرکت تولید کنندهی این برنامهها مردم رو به ورزشگاه میکشونه، یا مجبورشون میکنه که پول بدن و بازی رو از کانال تلویزیونی تماشا کنن خیلی جالبه. اینطوریه که یه داستان میسازه، هر هفته دوشنبه شب و پنجشنبه شب این داستان رو به طور مجانی از تلویزیون پخش میکنه. مثلاً فلانی به بهمانی یه چیزی میگه، اون یه چیزی جوابش میده و غیره. بعد انتهای داستان به اینجا میرسه که اینا یه شب میرن تو میدون که همدیگه رو بزنن. همهی مردمی که داستان رو دنبال کردهن کنجکاون که بدونن آخرش چی میشه، برا همین یا پا میشن میرن سالن (اگه اون برنامه تو اون شهر برگزار شه) یا پول میدن و قسمت آخر رو از تلویزیون تماشا میکنن.
صحنهای که اون غولهای بیابونی بعد از بازی کردن سناریوشون داشتن با ماشینهای آخرین مدل از ورزشگاه خارج میشدن و مردم عین مور و ملخ دور این ماشینا جمع شده بودن که برای یک ثانیه آرتیست مورد علاقهشونو از نزدیک ببینن، صحنهی پر معنایی بود.