حس کردم باید بیام اینجا یه چیزی بذارم
می خوام برم کپس
یاد شعر
منی که نام شراب از کتاب می شستم
زمانه کاتب دکان میفروشم کرد
افتادم.
اولین باری که این شعر رو شنیدم خیلی خوشم اومد. ولی نه تا این اندازه که بخواد بشه وصف کامل زندگیم.
اگه می بینین فونت اینجا خرابه، یا صفحه بندی یا هر چیز دیگه ایش به گند کشیده شده از بی حوصلگی این حقیر است.
دیروز برای اولین بار تمرین تحویل ندادم. سرشار از لذت بود. خدا می دونه موقع نمره گرفتن چه لذتی بزرگتری در انتظارمه.