از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Thursday, May 22, 2008
پدرسوخته ها

شاکی‌ام آقا، بد هم شاکی‌ام. بذار یه کمی اینجا غر بزنم. شرمنده!

این چند وقت مشغول خوندن مقالات مختلف هستم، هر مقاله‌ای که می‌خونم بیشتر از قبلی اعصابم رو خورد می‌کنه!

آقا این دانشمندان گرامی علوم کامپیوتر تقریباً همشون شارلاتانند!

شارلاتان که می‌گم یعنی واقعاً شارلاتان‌ها! بدفرم.

ببین، از اول مقاله که شروع می‌کنی به خوندن همین‌جوری دارن با کلمات بازیت می‌دن که فکر کنی کار بزرگی انجام دادن. وقتی خلاصه و قسمت آشنایی رو می‌خونی واقعاً فکر می‌کنی کار بزرگی کردن، ولی وقتی نوبت اثبات قضایا می‌شه! ای تف به گورشون! مثلاً یه چیز مزخرفی فرض کرده (که مسئله‌ش ساده بشه و بتونه اثباتش کنه) به هیچ وجه هم فرضش درست نیست، داره دلیل و مدرک میاره که فرضش منطقیه!

نمونه‌ی کامل یه بازاریه که واردش می‌شی و هر فروشنده‌ش از اون یکی قالتاق‌تره (درست نوشتم؟) می‌خواد به هر زور و ضربی که شده جنس بنجل داغونش رو خوب جلوه بده که بخری! اصلاً عین خیالش هم نیست که داره خواننده رو گمراه می‌کنه، یا ذهنش رو منحرف می‌کنه یا هرچی! این قدر وجود نداره که بیاد مرد و مردونه وایسه بگه آقا این چیزی بود که من تونستم اثبات کنم، اینا هم ضعف‌هاش و قوت‌هاشه، شما بهترش کنین!

حالا چرا؟ چون می‌خواد مقاله‌ش رو چاپ کنه.

ببین، اگه تو ایران بود همچین چیزی من خیلی مشکلی نداشتم. مثلاً می‌گفتم طرف گیر نون شبشه، هزارتا بدبختی داره، به چاپ شدن این مقاله احتیاج داره یا هر چی...

ولی تو آمریکا که استاداش هیچ کدوم گیر نون شبشون نیستن. وقتی یارو همچین کاری می‌کنه یعنی ذاتاً خورده شیشه داره. یعنی یه جاه‌طلب بی‌وجدانه... یعنی...

اه، چقدر فحش دادم. ولی خوب تا حدی راحت شدم. خواستم برا شمایی که تا حدی بیرون ماجرا هستین و به این جامعه‌ی آکادمیک به چشم یه سری آدم عاشق که خودشون رو وقف علم کردن نگاه می‌کنین توضیح بدم که تو این کثافتخونه چه خبره.

وقتی یه مقاله می‌خونی، باید شیش دنگ حواست جمع این باشه که طرف داره کجاش کلاه سرت می‌ذاره...

آقا بس کنم دیگه.

راستی، یکی از چیزایی که آدما تو دوره‌ی پی‌اچ‌دی به خوبی باید یاد بگیرن اینه که چطوری جنس بنجلشون رو به یکی بندازن.

این دیگه آخریش بود. قول!

خوش بگذره عزیزان