از شهر آشنایی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای...
Tuesday, July 22, 2008
کاملاً جدی

آقای الف تشنه‌ش می‌شه تصمیم می‌گیره که بره آب بخوره. هنوز آب نخورده، خانوم ب توسط امدادهای غیبی(!) خبردار می‌شه و خیلی شاکی که چرا آقای الف بدون خبر دادن رفته آب بخوره. شاکیاااا! نه به همین سادگی که فکر می‌کنین!

خوب تا اینجا چند تا سوال مطرح می‌شه:

اول اینکه اصلاً به چه دلیل آقای الف باید گزارش آب خوردنش رو، قبل از اینکه حتی آب رو بخوره به خانوم ب بده؟ مگه خانوم ب مسئول اداره‌ی آبه؟ مگه قراره قبض آب آقای الف رو خانوم ب بده؟ اصلاً چه ربطی داره به خانوم ب که آقای الف می‌خواد آب بخوره یا نه.

در ادامه خانوم ب بسیار عصبانی به آقای الف زنگ می‌زنه و اول از همه آقای الف رو از اینکه از همه چی خبر داره غافلگیر می‌کنه. بعدش هم شروع به گله گزاری و شکایت که چرا به من نگفتی. خانوم ب کاملاً حق رو به جانب خودش می‌ده، چون خیلی با آقای الف احساس دوستی(!) می‌کرده و حالا که آقای الف بدون خبر دادن به اون رفته آب بخوره، احساس هشتبلکو شدگی بهش دست داده!

اینجا دوباره چند تا سوال مطرح می‌شه:

خوب اون تشنه‌شه می‌خواد بره آب بخوره، مگه آب تو رو قطع می‌کنن که شاکی می‌شی؟! اصلاً این خبر آب خوردن مگه چه نوع اطلاعات استراتژیکی هست که دونستن یا ندونستنش بخواد تغییری تو زندگی تو بده؟! با هم دوستین، به هم کمک می‌کنین، خوب همه چی سر جای خودش، من نمی‌فهمم گزارش کامل پیش از خوردن آب دیگه فلسفه‌اش چیه!

اینجای کار خانوم ب شروع می‌کنه از ابزارهای مختلفش استفاده کردن و برای آقای الف خط و نشون کشیدن.

ولی حالا صبر کنید...

خیلی هم نباید تند رفت.

مشکل عمیق‌تر از این حرفاست. قضیه اینه که اگه خانوم ب هم بدون خبر کردن آقای الف بخواد بره آب بخوره، همین آشه و همین کاسه.

یه جورایی انگار یه قرارداد احمقانه نانوشته وجود داره که خانوم الف و آقای ب باید خبر آب خوردنشون رو حتی قبل از اینکه بخورن، به همدیگه بگن، و هر کسی خلاف این قرارداد عمل کنه، با عکس‌العمل شدید اون یکی مواجه می‌شه!

جالب اینه که هر وقت نوبت هر کدومشون هست که خبر بده، سعی می‌کنه به هر نحوی شده اون یکی رو بپیچونه، ولی تو این زمونه مگه می‌شه چیزی رو مخفی نگه داشت!

اگه از بالا به قضیه نگاه کنیم. به نظر من اینجور قراردادها به درد اونایی می‌خوره که سرشون برا دعوا درد می‌کنه. همیشه می‌تونه بهونه‌ی جنگ و دعوا و شروع حملات رو فراهم کنه. حالا اینکه چرا این آدما سرشون برا دعوا درد بکنه، یا دنبال یه بهونه برا جنجال بگردن خودش بحث مفصل و طولانی‌ایه که جای خود داره.

جالبه بدونین که خانوم ب، اینکه آقای الف خبرش نکرده رو یه بی‌احترامی بزرگ می‌دونه. (شاید بد نباشه اینجا، یه یادآوری از این پست قدیمی بکنم که تفاوت تعریف احترام رو در فرهنگ‌های مختلف نشون می‌ده!)

این برخوردن‌ها، این بی‌احترامی دونستن‌ها، این توقعات احمقانه و بی‌جا، اینا همون چیزاییه که باعث می‌شه بخوام از عمق وجود فرهنگ، اصول و سنت‌های ایرانی رو بالا بیارم!